چه صبری دارد خدا

به یاد غم های خدا که می افتم دلم برایش می سوزد

بی شک خدا به یاد کارهایم که می افتد دلش برایم می سوزد

دلم برایش می سوزد وقتی دلش برایم می سوزد

چه صبری دارد خدا

|
۱۳۸۸/۱۰/۰۲  19:00

گاه و بیگاه

گاه و بیگاه می آیم و گاه و بیگاه میروم

من که گاه ٬ بیگاهم از خود

|
۱۳۸۸/۱۰/۰۲  1:00

آبرو داری کنید

محرم که می آید می روم به روزهای خوش کودکی ام.آن روزها که پیراهن مشکیمان را با افتخار می پوشیدیم و با افتخار از نماز مغرب تا پاسی از شب زیر خیمه های امام حسین نفس می کشیدیم و چه نفس هایی بود آن نفس ها که هنوز هم در وجودم جاریست . فرقی هم نداشت سرما بود یا گرما ٬ امتحان داشتیم یا اردو ٬ مریض بودیم یا سرحال .محرم که می شد باید نفس هایمان را زیر خیمه های حسین می کشیدیم و چه نفس هایی بود آن نفس ها.

نمی دانم در خاطرات کودکی کودکان امروز از محرم چه خواهد ماند٬ هرچه بماند ما وظیفه داریم خوب خاطره سازی کنیم ٬ خوب آبروداری کنیم .

 

|
۱۳۸۸/۰۹/۳۰  19:00

برای دوست

بعید میدانم مرا بخوانی ولی مطمئن هستم مرا میدانی.

گرچه بازار شادیهایمان در بحبوحه رکود جهانی کمی از رونق افتاده است ولی هنوز و همیشه از آن حجره های کوچک آخر بازار صدای فریاد شاگردها به گوشم میرسند که : "حراج شادی به بهای دل شما."

و من بهای شادیهایم را پیش تو جا گذاشته ام .

|
۱۳۸۸/۰۹/۲۳  21:00

لطفا تعجب نکنید

آن روز که روزنامه هایشان نوشتند فکر امام مال حوزه هاست کسی تعجب نکرد به جز جوجه طلبه ها.

و همه سرخوش بودند از اصلاحاتشان.

آن روز که کاریکاتور امام را کشیدند کسی تعجب نکرد و همه سر خوش بودند از اصلاحاتشان.

انتظار بیجاست موجی که باد مغرب آن را به راه انداخته کشتی نجات بیاورد به ساحل دریایمان.

تحویل بگیرید این تخته پاره ی زرد را که با موج سبز آمده است و لطفا تعجب نکنید.

سر خوش باشید با اصلاحاتشان که خدا داند و بس.

|
۱۳۸۸/۰۹/۲۳  21:00

پندمان کور است

قشنگی کار اینجاست که همه فکر می کنیم در حال انجام صحیح ترین کار هستیم و در این بین زندگیهایمان پر شده است از اشتباهاتمان.و هر روز می بینیم نتایجشان را و عبرت نمی گیریم .پندمان کور است شاید

 

|
۱۳۸۸/۰۹/۲۳  20:00

میدان خدا

چشمانم می چسبد به سقف آسمان.

کمی که می گذرد آسمان می افتد به زیر پاهایم‌ ٬ آنجا که در میدان نقش جهانم.

|
۱۳۸۸/۰۹/۱۸  21:00

خشت اول گر نهد معمار کج

بسم الله الرحمن الرحیم برای شروع

شیراز که درس می خوندم یک روز صبح وقتی از خونه خارج شدم پیرزن همسایه به من گفت  : مبارک باشه.((گفتم شیراز یادم اومد چقدر دلم واسه یه شیرازی تنگ شده))من تعجب کردم ولی به روی خودم نیاوردم و تشکر کردم. تا دانشگاه تو فکر بودم که چرا اون پیرزن به من تبریک گفته. ورودی دانشگاه بنر بزرگی بود که روش نوشته بود : دانشجو روزت مبارک.اونجا بود که فهمیدم همسایه برای چی تبریک گفت. اما امسال کمی فرق داشت.تقریبا از یک ماه پیش حرف این روز بود.خود این روز هم کمی فرق داشت . بعضی ها شعار می دادند استقلال آزادی جمهوری ایرانی.....

ای کاش امسال هم روز دانشجو فراموشم میشد.

|
۱۳۸۸/۰۹/۱۷  19:00
www.ramesht.ir
چه بی صبرم من