عطر سیبی که می آید (یوسف)

اینبار هم یوسف میهمان من است . ابتدا او را می خوانید . در ادامه من هم گفته ام .


شروعی دوباره با ماه حرام؛
و عطر سیبی که می آید؛
آگاه باشید که شاید دوباره امتحان و لغزشی در راه است !


|
۱۳۸۹/۰۹/۱۹  21:00

عطر سیبی که می آید (سجاد)

خون است و خون است و خون .

نه ٬

جهل است و جهل است و جهل .

با اینکه عطر سیب می آید .


 

همین عنوان را در کوچه های بغلی بخوانید

وقتی دلم تنگ می شود

بوی باران , عطر خاک

پرسه خیال

مسیر سپید

میثاق

انتهای بیراهه

بلوغ کال

یادداشتهای غار

ترخون

وب نوشت های یک دانشجو

پنجره

ساحل نشین

منتظر پرواز

من او

آنسوی مغاک بیگذر



|
۱۳۸۹/۰۹/۱۹  21:00

پیشواز

 

بچه که بودم آرزوی هر روزه ام این بود که در کربلا می بودم و شهید می شدم .

این روزها که بچه تر شده ام ٬ شکر روزانه ام برای این است که در کربلا نبودم .

بعید نبود این روزها نامم را در زیارت عاشورا بخوانید .

آنجا که لعن میفرستید .

نورسیده : یوسف میگفت : کاش در محرم امسال کاری کنیم . پیش خودم گفتم امسال هم میزنم به کوچه ی علی چپ .

چه کاری بهتر از این .

|
۱۳۸۹/۰۹/۱۱  9:00

من / غدیر / علی ( یوسف )

 

 اینبار هم یوسف میهمان من است . ابتدا او را میخوانید ٬ در ادامه من هم گفته ام .

 

من و عهد شکسته ؛
عهد شکسته و سکوت ؛
سکوت و بدعت ؛
بدعت و سقیفه ؛
سقیفه و غدیر قم !

مردم و مردم ؛
مردم و من ؛
من و علی ؛
علی و غدیر !

من ، علی ، غدیر ... و شرمساری من زمانه !

|
۱۳۸۹/۰۹/۰۵  21:00

امروز

امروز - هنگام اذان ظهر - به مسجد عتیق شیراز رفتم -

برای عکاسی -

|
۱۳۸۹/۰۸/۲۵  16:00

توبه ام دروغ نیست ( یوسف )

به دلیل فیلتر شدن وبلاگ عزیزتر از برادرم (یادداشت های اتفاقی) ٬ یوسف اینبار هم میهمان من شده است . به رسم میهمان نوازی ابتدا " توبه ام دروغ نیست " را از یوسف میخوانید . در ادامه  " توبه ام دروغ نیست "  را من نیز گفته ام .

 

بپذیر ؛

با آنکه فاصله میان بستن این عهد و شکستنش به اندازه یک پلک زدن است !

توبه ام دروغ نیست ، بپذیر ؛

با آنکه که در ادای همین چند جمله ، چندین بار پلک زده ام !

|
۱۳۸۹/۰۸/۲۱  21:00

توبه ام دروغ نیست ( من )

 

 دروغ گفتم که " توبه ام دروغ نیست ."

خدایا توبه .

 

پی نوشت داشت . حذفش کردم . 

 همین عنوان را در کوچه های بغلی بخوانید

وقتی دلم تنگ می شود

فرشتگی کن

بوی باران , عطر خاک

پرسه خیال

مسیر سپید

میثاق

انتهای بیراهه

بلوغ کال

یادداشتهای غار

ترخون

وب نوشت های یک دانشجو

پنجره

|
۱۳۸۹/۰۸/۲۱  21:00

(5) برای دزد کیفم

 

کیفم را که دزدیدی ٬ غافل از اینکه دستانم آزاد شده اند ٬ ناراحت شدم .

مدارکم را که بردی ٬ غافل از اینکه از نامها آزاد شده ام ٬ ناراحت شدم .

غافل از اینکه می توانم دست در جیب ٬ فارغ از بند نام و نشان ٬ خیابانهای پاییز را نفس بکشم .

نورسیده : مدارکم پیدا شد ٬ کیفم نه .

 

|
۱۳۸۹/۰۸/۱۶  14:00
www.ramesht.ir
چه بی صبرم من