رهام
این جمله را "رُهام" پسر بچه ی همسایه ٬ امروز به من گفت.
چه فیلسوفان بزرگی اند این بچه های کوچک .
این جمله را "رُهام" پسر بچه ی همسایه ٬ امروز به من گفت.
چه فیلسوفان بزرگی اند این بچه های کوچک .
یکی یکی صدای ترکیدن سلولهای ریه اش را می شود شنید.
آنچنان کام میگیرد به گمانمان لب جوی نشسته است و دلبری شیرین سخن ... .
می گوید می خواهم ترک کنم و باز کام می گیرد .
به گمانم نیما میگوید " ترک روی موتور است"
منی که سالها موتور سوار بودم می دانم که اینچنین است.
کام میگیرد این سید ما.
میخواهم چشم ببندم و غرق شوم در رویای خود٬ با تو ... شاید...
" از وبلاگ یه روزی .یه جایی . یه کسی"یک به یک حباب آرزوهایش می ترکید و می شدند خاطره.
آلبومش کم کم داشت پر می شد از افتخارات دهن پر کن.
هر که میدیدش ذوق مرگ می شد و آه می کشید.
نزدیک های آخر نامه ای برای خدایش که خودش شده بود نوشت ٬ این انسان معاصر من.
"حال همگی ما خوب است
اما تو باور نکن"
امضا : من که می خواستم تو باشم.
بازی را جدی نگیر ولی جدی بازی کن.
حق را بگو و باطل را نپذیر ٬
ای نازنین دعوت شده ی من.
هواپیماها ٬ قطارها و خودروها هر روز سرعتشان بیشتر می شود.
پزشکی ٬ فیزیک ٬ شیمی ٬ هوا فضا ٬ ... به سرعت در حال پیشرفت هستند.
اطلاعات به سرعت در حال تبادل هستند.
بی شک انسانِ امروز پر سرعت ترین در تاریخ خود است.
به گمانم تنها در سراشیبی می توان چنین سرعتی را تجربه کرد.
انگار که همه ی وجودم فرو ریخت.
امروز وقتی مطلب جزیره ی سرگردانی را در وبلاگ عزیزتر از برادرم خواندم آن دیوارهای مانده ی وجودم هم فرو ریخت.
یادم آمد روزگاری نه چندان دور را که از چند ماه قبل ایام فاطمیه را در تقویم جیبیمان لایت میکردیم و ...
بگذریم ، هرچه بیشتر یادم می آید بیشتر فرو می ریزم.
خودم را می زنم به بیهودگی.
آری ، جسارتا برای من هنوز فاطمیه نشده است.
فرو میریزم.
خودم که می خوابم خوابهایم بیدار می شوند.
در خوابهای خودم و در بیداری خوابهایم تو را می بینم ای تعبیر خواب خوش دلدادگی.
امروز به جان من که ذر دوخت
امروز گمان برم که آهی
از کام برون شد و جهان سوخت