از کراماتِ شیخِ ما (1)

نیمه شب شیخ را دیدم پُر نور و کم مصرف ، مَشعوف از بساطِ مکاشفه ای مَرغوب . 

مُریدان به گِردش نگهدار و هر یک به سهمی برخوردار .

ناگه از جمع جوانکی سر برآورد که شیخُنا ، ما را نصیحتی دِه که آن بِه ؛

شیخِ ما محظوظ از مکاشفه ی مرغوب فرمود : شما را آن بِه ، که من دِه . 

مُریدان از پاسخ شیخ به شور آمده و گریبان دَریدند و تُنبان تَریدند* و به صحرا دویدند .

 

* تَریدند از مصدر تَریدن به معنای : تَر کردن ، خیس کردن .

پی نوشت 1 : گویا گریبانِ مُریدان را دوخته اند ، تُنبانشان را خشکانده اند و از صحرا به دفاتر کارِشان باز آورده اند .

پی نوشت 2 : چرا شکر نعمت نمی کنید .

 

|
۱۳۹۵/۰۷/۲۸  23:00
www.ramesht.ir
چه بی صبرم من