آمده ام که ماندگار شوم


این همه بالا و پایین می شویم و جان میکنیم و دل می شکنیم و دلمان را می شکنند و حرف می زنیم و حرف می شنویم و آخر یک روز توی کوچه ، همسایه ی مان آن یکی همسایه ی مان را میبیند و می گوید فهمیدی فلانی مُرد .

این همه بیهودگی از تو بعید است . می دانم ٬ آمده ام که ماندگار شوم .

پی نوشت : جای یوسف این هفته خالیست .

همین عنوان را در کوچه های بغلی بخوانید

وقتی دلم تنگ می شود

بوی باران , عطر خاک

پرسه خیال

مسیر سپید

میثاق

انتهای بیراهه

بلوغ کال

یادداشتهای غار

ترخون

وب نوشت های یک دانشجو

پنجره

ساحل نشین

منتظر پرواز

من او

آنسوی مغاک بیگذر

طنز تلخ , قهوه اسپرسو (ما , ریحانه)

هجوم سایه ها ( یکی از بستگان خدا )

بی تو با تو بودن ( سحر طه )




|
۱۳۸۹/۱۰/۰۳  21:00
www.ramesht.ir
چه بی صبرم من