همه ی قبرهایِ من / سه


خسته شدم از غرولندهای این عابرانِ پیاده ؛ 
مدام می گویند : سرِ راه مُرده ای آقا ، بلند شو برو خودت را جایِ دیگری خاک کن . 
هم خانه ی : قبر نویسی |
۱۳۹۲/۰۸/۱۱  0:00

همه ی قبرهایِ من / یک

 

 

فرزندِ کوچکِ خانواده بودن این دردسرها را هم دارد ؛
پدر و مادرم که مُردند به اندازه ی یک بچّه ی کوچک بینِ خودشان برایم جا گذاشتند .
یادشان رفته بود شاید من هم بزرگ بِمیرم  .
 
هم خانه ی : قبر نویسی |
۱۳۹۲/۰۷/۲۴  11:00
www.ramesht.ir
چه بی صبرم من