همه ی قبرهایِ من / سه خسته شدم از غرولندهای این عابرانِ پیاده ؛ مدام می گویند : سرِ راه مُرده ای آقا ، بلند شو برو خودت را جایِ دیگری خاک کن . هم خانه ی : قبر نویسی | ۱۳۹۲/۰۸/۱۱ 0:00
همه ی قبرهایِ من / دو درخت را بُریدند و حواسشان نبود کرِم ضد آفتاب من تمام شده است . هم خانه ی : قبر نویسی | ۱۳۹۲/۰۷/۲۷ 20:00
همه ی قبرهایِ من / یک فرزندِ کوچکِ خانواده بودن این دردسرها را هم دارد ؛پدر و مادرم که مُردند به اندازه ی یک بچّه ی کوچک بینِ خودشان برایم جا گذاشتند .یادشان رفته بود شاید من هم بزرگ بِمیرم . هم خانه ی : قبر نویسی | ۱۳۹۲/۰۷/۲۴ 11:00