شیشه یِ عمرِ سوم
نام : جنابِ بی دست و پا
شهرت : آدمهای بی دست و پا معمولا شهرت ندارند
سن : جوان
علّتِ مرگ : فقر
توضیحات : روزی که داشته اند اعضا و جوارح بدن را می فروخته اند پول کم آورده و دست و پا نخریده است . پیش خودش فکر کرده که چشم و گوش و دَماغ و دِماغ واجب تر از دست و پا است. در روز حادثه در یکی از پیاده رو های شهر در حال قدم زدن بوده ( اینکه چگونه بدون پا قدم می زده بر کسی معلوم نیست ) که اتومبیلی از مسیر خود منحرف شده و به سمتش آمده است . او با اینکه چشم داشته و اتومبیل را دیده ، گوش داشته و صدای بوقش را شنیده ، بینی داشته و بوی لنت ترمزش را استشمام کرده و عقل داشته و فهمیده که باید فرار کند ، اما چون پایِ فرار نداشته در زیر چهارچرخ اتومبیل لِه شده و با کفِ پیاده رو همسطح گردیده است .
گزارش پزشکی قانونی : طی آزمایشات انجام شده مشخص شد که دست و پا اعضای اصلی بدن هستند . هنوز برای وجود عقل توجیه علمی پیدا نشده است .
ادامه اش : راننده ی اتومبیل مذکور بعد از حادثه دو شب را در بازداشتگاه به سر برده ، سپس بیمه دیه ی مرحومِ بی دست و پا را پرداخت کرده و او آزاد شده است . راننده هم اکنون با وجدانی آرام در خیابانهای شهر در حال تردد است .

