شیشه یِ عمرِ چهارم

نام : چاه کَن
شهرت : ثبت نشده است
قد : خيلى کمتر از عمق يک چاهِ نيمه عميق

شغل : چاه کَنی

علّتِ مرگ : خریَّت
توضیحات : از آنجا که چاه کَن هميشه در ته چاه است در روز حادثه نيز در ته چاه تشريف داشته و مشغول کندنِ چاهِ نيمه عميق بوده است . ساعتِ کاري اَش که تمام شده قصد رفتن مى کند اما چون چاه به جاهاى عميقِ خود رسيده بوده و چاه کن فراموش کرده با خود نردبان بِبَرَد ، مجبور شده فرياد کمک سر دهد . فردى از آنجا رد مى شده ، صداى فرياد را شنيده ، طنابى به تهِ چاه فرستاده تا چاه کن آنرا به خودش ببندد و بالا بيايد . چاه کن خريَّت کرده و طناب را به دور گردن خود مى بندد و فرياد مى زند : بِکِش . 
فردِ بالاى چاه طناب را مى کشد . چاه کن بالا مى آيد ؛ جانش هم .
توصیه : هميشه وقتی قصد عبور از کنار يک چاه را داريد مقدارى طناب با خود برداريد .
احتمال : جنس طناب در کيفيتِ خريَّت تاثير گزار است .


هم خانه ی : شیشه نویسی |
۱۳۹۲/۰۴/۲۳  19:00

شیشه یِ عمرِ سوم

نام : جنابِ بی دست و پا

شهرت : آدمهای بی دست و پا معمولا شهرت ندارند

سن : جوان

علّتِ مرگ : فقر

توضیحات : روزی که داشته اند اعضا و جوارح بدن را می فروخته اند پول کم آورده و دست و پا نخریده است . پیش خودش فکر کرده که چشم و گوش و دَماغ و دِماغ واجب تر از دست و پا است. در روز حادثه در یکی از پیاده رو های شهر در حال قدم زدن بوده ( اینکه چگونه بدون پا قدم می زده بر کسی معلوم نیست ) که اتومبیلی از مسیر خود منحرف شده و به سمتش آمده است . او با اینکه چشم داشته و اتومبیل را دیده ، گوش داشته و صدای بوقش را شنیده ، بینی داشته و بوی لنت ترمزش را استشمام کرده و عقل داشته و فهمیده که باید فرار کند ، اما چون پایِ فرار نداشته در زیر چهارچرخ اتومبیل لِه شده و با کفِ پیاده رو همسطح گردیده است .

 گزارش پزشکی قانونی : طی آزمایشات انجام شده مشخص شد که دست و پا اعضای اصلی بدن هستند . هنوز برای وجود عقل توجیه علمی پیدا نشده است .

ادامه اش : راننده ی اتومبیل مذکور بعد از حادثه دو شب را در بازداشتگاه به سر برده ، سپس بیمه دیه ی مرحومِ بی دست و پا را پرداخت کرده و او آزاد شده است . راننده هم اکنون با وجدانی آرام در خیابانهای شهر در حال تردد است .

هم خانه ی : شیشه نویسی |
۱۳۹۲/۰۳/۲۰  1:00

شیشه یِ عمرِ دوم

نام : آقا یوسف

شهرت : نداشته است

سن : چندسال بزرگتر از من

قد : تا پلّه یِ یکی مانده به آخرِ نردبانِ دو طرفه

شغل : تمیزکار

علّتِ مرگ : تمیزکاری

توضیحات : بنا به اقتضای شغلش زیاد روزنامه خریداری می کرده است . چند روز قبل از حادثه در حالِ بازگشت از دکّه یِ روزنامه فروشی بوده که عدّه ای با دیدن او در حالی که تعداد زیادی روزنامه در دست داشته احاطه اش کرده و با فرهیخته دانستنش با اصرار فراوان کرسی ریاستِ همه ی روزنامه ها را به وی واگذار کرده اند . آقا یوسف نیز از خدا خواسته بر کرسی می نشینند و بلند هم نمی شوند . خیلی زود بر امور آشنا شده و زنجیر وار راس ساعت مقرر اقدام به انتشار روزنامه می کرده اند . در روز حادثه تمیزکار دفترش به مرخصی رفته و ایشان مجبور شده اند برای تمیز کردن شیشه ها خود از نردبانِ دوطرفه ای که قدِّشان تا پلّه یِ یکی مانده به آخرش بوده بالا بروند . لحظه ای غفلت باعث شده تا تعادل خود را از دست داده ، با مغز به زمین خورده و ریغِ رحمت را سر بکشند .

نظر نهاییِ پزشک قانونی : محتوایِ روزنامه ها در میزان تمیزیِ شیشه ها تاثیر گزار است .

 

هم خانه ی : شیشه نویسی |
۱۳۹۲/۰۲/۲۷  21:00

شیشه ی عمرِ اول

 

نام : سُلطان

شهرت : خیلی

شغل : شهرت

علّتِ مرگ : افتادن از روی اسب

توضیحات : سُلطان به همراه وزیر خود به کیش سفر کرده است . در لحظه ی ورود به کیش ماتِ دختری کیشوند گردیده ، حواسش پرت شده و از روی اسب به زمین افتاده است . اسب یابو بازی در آورده ، چند لگد به نقاط حساسِ سُلطان وارد کرده و جانِ ایشان را به جان آفرین تسلیم نموده است .

توضیحاتِ تکمیلی : آخرین گزارشات حاکی است دختر کیشوند به عقد وزیرِ سُلطان در آمده ، اسبِ سُلطان خرِ یکی از سربازان ایشان گردیده و سُلطان در کیش همچنان مات است .

 

پی نوشت : " شیشه ی عمر " مجموعه ای است که عکس هایش را یکی از دوستانم گرفته و به من داده تا برایشان متن بنویسم . هر کدام از عکس ها شیشه ی عمرِ یک " انسان " است ؛ و متن ها توضیحاتی است در مورد آن " انسان " . از دوست مذکور بسیار ممنونم .

اطلاع رسانی : "مژده" دوباره دلش تنگ شده است .

 

پی نوشتِ ضروری : شاید امیرِمان امروز را می دید که بانویش را پنهانی به خاک سپرد . سحر نزدیک است ؛ قرنهاست .

هم خانه ی : شیشه نویسی |
۱۳۹۲/۰۲/۱۹  23:00
www.ramesht.ir
چه بی صبرم من